نحوه برخورد و رفتار امام رضا علیه السلام با مردم چگونه بوده است؟

نحوه برخورد و رفتار امام رضا علیه السلام با مردم چگونه بوده است؟ سیره رفتاری عملی امام رضا (ع) با مردم چگونه بوده است؟
سه‌شنبه، 25 ارديبهشت 1403
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
نحوه برخورد و رفتار امام رضا علیه السلام با مردم چگونه بوده است؟
مقدمه:
یکی از سیره‌ ی ائمه و بزرگان بحث ارتباط  و رفتار و برخورد با مردم و خلق است، ارتباطی و رفتاری که به صورت الگوی مطلق و کمال بی نظیر باید از آن نام برد.
 
در حقیقت در سیره اهل بیت علیهم السلام آنچه بیشتر  مورد جلب توجه خدا و رضای خدا است همین ارتباط‌ها و برخوردهایی است که شاکله دین را پی ریزی میکند.
 
شخصیتی همانند امام رضا علیه السلام  تا آنجا که مربوط به شخص خودشان بود بزرگترین گذشتها، عالی‌ترین ایثارها، بیشترین محبتها را نسبت به دیگران داشتند،.
 
 اما اگر جائی بود که می‌بایست از خدا و دین و آئین خدا مایه بگذارند، و نوامیس الهی به خطر می‌افتاد کوچکترین اغماض و سازش کاری و انعطاف پذیری را نداشتند و بسیار سخت گیر و قاطع و سازش ناپذیر بودند.
 
در این مطلب مختصری از جایگاه اجتماعی و سیاسی ویژه امام رضا (ع) در همه مناسبات و ارتباطات ایشان با مردم، اشاره خواهیم کرد.
 
ارتباط و رفتار و برخوردی که می‌تواند به عنوان سرمایه محتوایی و روشی گران ‌بهایی برای حاکمان و شخصیت‌های برجسته و صاحب منصبان و البته پژوهشگران جامعه اسلامی مورد توجه قرار گیرد.
 

میزان برتری انسان‌ها

از نگاه دین اسلام و فارغ از همه تفاوت‌های انسان‌ها با یکدیگر، تقوا تنها ملاک برتری به شمرده می‌شود؛ چنان که قرآن کریم می‌فرماید:
 
 «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر؛ [۱] اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید.
 
 در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بى ‏تردید، خداوند داناى آگاه است.» از همین رو، چه عالمان و ثروتمندان و صاحب منصبان و چه غلامان و خادمان حضرت رضا (ع)، با ایشان هم سخن می‌شدند و حتی بر سر یک سفره حاضر می‌شدند.
 
ترجمان دیگر آیه شریفه مورد نظر، این کلام نورانی امام رضا (ع) است که در پاسخ به کسی که پیشنهاد جداسازی سفره غلامان را کرده بود فرمودند: «مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ؛
 
 [۲] ساکت! پروردگار ما، یکی است و پدر و مادر ما هم یکی، و پاداش همه بر اساس کردار است
 

امام رئوف، کیمیاگر مهربانی

در سپهر هدایت، معجزه‌ای بزرگ‌تر از مهربانی وجود نداشته است. رسول خدا (ص) بیش از آن که با معجزات و تلاش های دیگر انسان‌ها را به اسلام دعوت کند با اخلاق و مهربانی فوق العاده خود، مس وجود آنها را به طلای ایمان تبدیل کرد؛
 
 چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ؛ [۳] و تو اخلاق عظیم و برجسته‏‌اى دارى!» و نیز می فرماید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک‏؛ [۴] و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‌‏شدند.
 
با وجود تدابیر شدید نظارتی علیه امام رضا (ع) توسط مأمون، اخلاق خوش و مهربانی زبانزد ایشان در مواجهه با اقشار مختلف مردم، موجب حفظ و ارتقاء سرمایه اجتماعی ایشان شد؛ تا آن جا که در زیارت جوادیه آن حضرت می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ؛ [۵] سلام و درود بر امام مهربان
 

رفتار درمانی بهتر از موعظه درمانی

قبل از این که انسان ها را بتوان با موعظه، تربیت و هدایت کرد، رفتار مربی، راهنمایی کننده است. از این زاویه، رفتار امام رضا (ع) بهترین الگوی تربیتی است. امام صادق (ع) می فرمایند: «کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم‏؛ [۶] مردم را با غیر زبانتان دعوت کنید.
 
به عنوان نمونه، مباحثه ای که حضرت با بزرگان ادیان دیگر داشتند تا هنگام اذان ادامه یافت و حضرت، خطاب به مأمون فرمودند:
 
 وقت نماز است. شخصی به نام عمران به حضرت عرض کرد: آقا بحث را قطع نفرمائید پرتویى از انوار هدایت بر قلبم تابیده احساس می‌کنم دلم خیلى نرم گردیده. امام رضا (ع) فرمودند: نُصَلِّی وَ نَعُود؛ [۷]
 
نماز می‌گزاریم و بازمی گردیم. سپس برخاستند و مأمون نیز بلند شد و نمازگزاردند و پس از بازگشت از نماز، عمران را فراخواندند و بحث را از سر گرفتند. این، نمونه‌ای از نشان دادن اهمیت و دعوت عملی به نماز است.
 

رفتار امام درآراستگی و ظاهر معمولی

آراستگی ظاهری، اولین عامل مؤثر بر مخاطب بوده و قبل از هر سخن و کاری، بیان کننده بسیاری از نکات تربیتی است. روغن زدن به موها، عطر زدن، نگاه کردن در آینه، پوشیدن عمامه و انگشتر و نعلین از جمله سنت‌های رسول خدا (ص) در هنگام حضور در بین مردم بود.
 
امام رضا (ع) نیز به پیروی از سنت رسول خدا که تحقق عینی دین اسلام است همین گونه بودند. نقل شده که:
 
«کَانَ جُلُوسُ الرِّضَا علیه السلام عَلَى حَصِیرٍ بِالصَّیْفِ وَ عَلَى مِسْحٍ فِی الشِّتَاءِ وَ لُبْسُهُ الْغَلِیظَ مِنَ الثِّیَابِ حَتَّى إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ تَزَیَّنَلَهُمْ؛ [۸]
 
فرش آن حضرت در تابستان، حصیر و در زمستان پلاس بود. لباس او [در خانه] درشت و خشن بود؛ اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد،لباس‌­های خوب و متعارف می‏ پوشید و خود را می‌آراست
 

رفتار و نظر خواهی و مشورت با مردم

سنت رسول خدا (ص) همواره پیش روی امام رضا (ع) قرار داشت. مثل این که در مورد مشورت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با مردم فرمودند:
 
 «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله کَانَ یَسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یَعْزِمُ عَلَى مَا یُرِید؛ [۹] رسول خدا (ص) با یارانش مشورت می‌کرد. آنگاه در باره آنچه می‌خواست، تصمیم می‌گرفت
 
امام رضا (ع) نیز همین رفتار را داشتند. مثل اینکه از حضرت رضا (ع) سؤال شد که چرا با غلام سیاه پوست خود مشورت می کنید؟ ایشان فرمودند:
 
 «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِه‏؛ [۱۰] چه بسا خدای بلند­مرتبه مشکلی را با زبان چنین شخصی برطرف نماید.» باشد که به همه ما به خصوص مسئولین جامعه اسلامی در هنگام مواجهه با مردم، اخلاق اجتماعی امام رضا علیه السلام را الگوی عملی خویش قرار دهیم.
 

رفتارو برخورد امام رضا (ع) از رسول اکرم(ص)

امام رضا علیه السلام هنگام گذشت و عفو و اغماض در حد اعلای مکارم اخلاق بودند یعنی در همان حدی که رسول خدا برای تکمیل آن مبعوث شده و فرمود:
 
بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق [11] من مبعوث شده‌ام تا مکارم اخلاق را تتمیم و تکمیل کنم.و مکارم اخلاق را در حدیث دیگری خود رسول خدا این گونه تفسیر فرمود، در آنجا که به علی علیه‌السلام فرماید:
 
یَا عَلِیُّ ثَلَاثُ خِصَالٍ مِنْ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَک [12]
 
ای علی سه خصلت از مکارم اخلاق است: به بخشی به کسی که از تو دریغ داشته و به پیوندی به کسی که از تو ببرد، و در گذری از کسی که به تو ستم کرده!.
 
که روی تنقیح مناطی که آقایان در باب فقه می‌گویند می‌توان یک قانون کلی برای مکارم اخلاق به دست آورد که آن خوبی در برابر بدی استهمان گونه که درباره‌ی خدای تعالی می‌گوئیم:
 
«عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَی الْمُسِیئِینَ» [13] و یا در دعای دیگرخَیْرُکَ إِلَیْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَیْکَ صَاعِدٌ» [14]
 
و این کار بسیار مهم و بزرگ و مافوق عمل عادی است و به راستی یک عمل قهرمانانه ای است، زیرا پاداش نیک را نیک دادن کار ساده و آسانی است،
 
 اما پاداش بدی را نیکی دادن کار ساده‌ای نیست، خیلی گذشت و نفس کشی می‌خواهد، خیلی مرد می‌خواهد که بتواند چنین مردانگی و ایثاری بکند.
 
 و به گفته آن شاعر:
بدی را بدی سهل باشد جزا           اگر مردی «أَحْسِنْ إِلَی مَنْ أَسَاءَ
 
و به گفته‌ی آن شاعر دیگر:
کم مباش از درخت سایه فکن         هر که سنگت زند ثمر بخشش
 
این سخن از خواجه عبدالله انصاری نقل شده که گفته است:
بدی را بدی کردن سگ ساری است، و نیکی را نیکی کردن خر کاری، و بدی را نیکی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است،
 
یعنی اگر سگی سگ دیگری را گاز بگیرد او هم برمی‌گردد و این را گاز می‌گیرد، و اگر خری شانه‌ی الاغی را بخاراند او هم برمی‌گردد و شانه‌ی این دیگری را می‌خاراند، اما کار با ارزش انسانی آن است که او بدی کند و تو در برابر نیکی کنی!.
 
 
باری ائمه اطهار و حضرت ثامن الائمه (علیهم‌السلام) در این‌باره نیز عالی‌ترین گذشت‌ها را داشته‌اند اما نه همه جا و نه در حد تفریط
 
بلکه تا آنجا که موجب تقویت ظالم و ظلم و تضعیف حق و عدالت نشود، و تا آنجا که قانون الهی و منطق خدا و خدائی کشته نشده و ضربه نبیند، و تا آنجا که شرافت ایمانی و انسانی لکه‌دار نشود.
 
 که در آنجا خیلی برخوردشان سخت و قاطع بود همان گونه که باز در دعاء درباره‌ی محبوب ایشان یعنی خدای تعالی می‌گوئیم:
 
وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ …».
 
و خلاصه به همان گونه که گفتیم میزان و معیار و اصل کلی برای آن ذوات مقدسه همان قوانین مقدس الهی و کلمه‌ی محبوب «خدا» بود که همه را با آن می سنجیدند، و از روی آن عمل می‌کردند و کارهای خود را روی آن تنظیم می‌نمودند.
 

رفتار و برخورد  امام در داستان جلودی

و روی همین معیار بود که امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام برای آزادی «جلودی» پیش مأمون وساطت می‌کند، ولی زینب کذابه وحاجب عباسی بی‌ادب و جسور را به شیران و درندگان
می‌سپارد …
 
و اجمال داستان آنها این گونه بود که «جلودی» از سرکردگان دربار هارون بود که وقتی محمد بن جعفر - عموی امام علیه‌السلام - در مدینه بر ضد حکومت هارون قیام کرد، هارون وی را به مدینه فرستاد.
 
 و به او دستور داد اگر به محمد بن جعفر دست یافت گردنش را بزند، و خانه‌های فرزندان ابوطالب را غارت کند، و زیورآلات و جامه‌های زنانشان را برباید، و برای هر کدام جز یک پیراهن چیز دیگری به جای نگذارد
 
جلودی طبق دستور به مدینه آمد و با سواران خود بر در خانه‌های فرزندان ابوطالب و از جمله بر در خانه‌ی حضرت رضا علیه‌السلام که آن وقت در مدینه بود آمد.
 
امام علیه‌السلام دستور داد زنان همگی در اطاقی جمع شوند و خود بر در آن اطاق ایستاد، جلودی گفت: من باید بر طبق دستور امیرالمؤمنین هارون به درون این اطاق بروم و هر چه زیورآلات و جامه‌ای که بر تن آنها است برگیرم!.
 
امام علیه‌السلام فرمود: من آنها را می‌گیرم و به تو می‌دهم، و سوگند یاد می‌کنم که چیزی را وا نگذارم و جلودی هم چنان اصرار می‌ورزید! تا بالأخره راضی شد و امام علیه‌السلام این کار را انجام داد.
 
هنگامی که مأمون خواست امام علیه‌السلام را به ولیعهدی خود انتخاب کند این «جلودی» از کسانی بود که سخت با این کار مخالفت کرده و مأمون ناچار شد او را به زندان بیفکند،.
 
 و سپس با وساطت ذوالریاستین روزی او را از زندان بیرون آوردند تا درباره‌اش تصمیمی بگیرند و در مجلسی که حضرت رضا علیه‌السلام حضور داشت جلودی را آوردند.
 
امام علیه‌السلام چشمش به جلودی - که مردی سالمند بود – افتاد به مأمون فرمود : بْ لِی هَذَا الشَّیْخَ
این پیرمرد را به من ببخش!
 
مأمون عرض کرد: این همان کسی است که نسبت به دختران رسول خدا آن گونه رفتار کرد، و جامه‌ها و زیورآلات آنها را به غارت برد؟
 
جلودی در این وقت نگاه به امام علیه‌السلام می‌کرد که با مأمون سخن می‌گفت ولی سخن امام را که عفو جلودی و بخشش او را از مأمون درخواست می‌کرد نمی‌شنید،.
 
 و روی طینت خبیثت خود خیال می‌کرد امام علیه‌السلام سعایت او را می‌کند و قتل و کیفر او را از مأمون می‌خواهد، از این رو فریاد زد:
 
یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَسْأَلُکَ بِاللَّهِ وَ بِخِدْمَتِی لِلرَّشِیدِ أَنْ لَا تَقْبَلَ قَوْلَ هَذَا فِیَّ.
-ای امیرالمؤمنین تو را به خدا سوگند و قسم به خدمتی که من به درگاه هارون کرده‌ام که گفته‌ی او را درباره‌ی من قبول نکن، و سخن او را درباره‌ی من نپذیر!.
 
مأمون گفت: ای اباالحسن او خود سرنوشت خود را تعیین کرد و ما نیز طبق سوگند او عمل می‌کنیم، و آن گاه گفت: نه به خدا سوگند گفته‌ی او را درباره‌ی تو نمی‌پذیریم و سپس دستور داد گردنش را زدند [15]

 
رفتار و برخورد امام در داستان زینب کذابه

و داستان زینب کذابه بدان گونه که اربلی در کشف الغمه نقل می‌کند این گونه بود که زنی به نام زینب در خراسان و در زمان ورود امام علیه‌السلام بدانجا ادعا کرد که از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) است و
 
چون نسب او را به امام گفتند، امام علیه‌السلام آن نسب را انکار کرد و فرمود:این زن دروغ می‌گوید، زن نیز جسارت کرده گفت: من نیز نسب او را نمی‌شناسم!
 
در اینجا غیرت علوی، امام علیه‌السلام را گرفت و حاکم خراسان در آن وقت جایگاه مخصوصی از درندگان داشت که مجرمین را در آنجا می‌افکندند، امام علیه‌السلام آن زن را برداشته و نزد حاکم برد و فرمود:
 
 این زن بر علی و فاطمه (علیهماالسلام) دروغ بسته و با اینکه از نسل آنها نیست خود را به آنان منتسب ساخته اکنون او را نزد این درندگان بینداز تا کذب او معلوم شود، زیرا اگر راست بگوید و از فرزندان آنها باشد گوشتش بر درندگان حرام است و درندگان او را نمی‌خورند!
 
زن باز هم ادب را مراعات نکرده گفت:اگر راست می‌گوئی تو خود به نزد درندگان برو تا ببینیم که درندگان به تو نزدیک نشده و تو را نمی‌درند!.
 
امام علیه‌السلام با او سخنی نگفت و برخاسته سوگند یاد کرد و به سوی جایگاه درندگان رفت، و حاکم و اطرافیان برخاسته و کلید جایگاه را آورده باز کردند و امام علیه‌السلام به میان آنها رفتو
 
 و همگی مشاهده کردند که درندگان بر روی دمهای خود نشستند و امام پیش رفته بر سر یک یک آنها دست کشیده و آن درندگان نیز سر و دم برای آن حضرت تکان می‌دادند و بدین ترتیب دست به سر همه‌ی آنها کشیده و از جایگاه آنان بیرون آمد.
 
سپس به حاکم فرمود: اکنون این زن دروغگو بر علی و فاطمه (علیهماالسلام) را به میان آنها بینداز تا مطلب برای تو روشن گردد و آن زن امتناع کرد ولی حاکم و نزدیکان آن زن را گرفته و در میان درندگان انداختند، و آنها او را دریده و خوردندو آن زن به زینب کذابه معروف شد [16]
 

رفتار و برخورد امام و داستان حاجب عباسی

و داستان حاجب عباسی نیز مخلص آن طبق نقل شیخ صدوق (ره) در کتاب عیون الاخبار بدینسان بود که پس از ورود امام علیه‌السلام به مرو مدتی باران نیامد.
 
 و سخن در این باره بسیار شد تا آن که مأمون از حضرت رضا علیه‌السلام درخواست دعای باران کرد و امام علیه‌السلام طی مراسمی به صحرا رفت و دعا کرد و باران زیادی آمد.
شخصی از حسودان بنی عباس که حاجب مأمون ولی از دشمنان امام علیه‌السلام بود به نزد مأمون آمده و شروع به سعایت از آن حضرت کرد و گفت: چرا با کارهای خود سبب معروف شدن و عظمت این مرد می‌شوی؟! …
 
و مأمون شروع کرد عذر خود را برای او بیان کردن ولی آن مرد قانع نشد تا این که از مأمون خواست مجلسی تربیت داده و امام علیه‌السلام را در آن مجلس بخواند و آن مرد به محاجةی با امام علیه ‌السلام برخیزد.
 
مأمون این کار را کرد و چون امام علیه‌السلام حضور یافت آن مرد حسود و ساعی خیلی بی ادبانه شروع کرد با امام علیه‌السلام به تندی و جسورانه سخن گفتن و از آن جمله گفت:
 
ای فرزند موسی! تو پا از حد خود فراتر نهاده‌ای که خیال کرده‌ای بارانی که آمدن آن را خدا در وقت خود مقدر کرده و هیچ پس و پیش نمی‌شود تو آن را نشانه‌ی فضیلت و معجزه‌ی خود قرار داده و بدان فخرفروشی می‌کنی …؟ گویا معجزه‌ی ابراهیم خلیل و داستان طیور را آورده‌ای …؟.
 
 
اگر راست می‌گوئی این دو صورت شیر را که در مسند مأمون است زنده کن تا مرا بدرند و آن وقت است که معجزه‌ای انجام داده؟
 
و اما بارانی را که طبق عادت، زمان آمدنش بوده تو شایسته‌تر از دیگری در آمدن آن نیستی و شاید به دعای شخص دیگری جز تو آمده باشد …!
 
در اینجا بود که امام علیه‌السلام به آن دو صورت شیر دستور داد تا آن مرد را بگیرند و ناگهان همه‌ی آنها که حضور داشتند.
 
 و از جمله مأمون، شیران را مشاهده کردند که زنده شده و در برابر چشمان خیره‌ی حاضران، به جان آن مرد جسور و گستاخی که می‌خواست .
 
حجتی از حجتهای الهی را منکر شده و زبان به تمسخر گشوده بود افتادند، و گوشت و استخوانش را پاره کرده و شکستند و زمین را از وجودش پاک کرده خون‌های او را نیز با زبانهای خود پاک کردند
 
و آن گاه بر طبق حدیث، پیش روی آن بزرگوار آمده و با چشمان خود به مأمون اشاره کرده و منتظر دستور آن حضرت درباره‌ی مأمون بودند، که امام دستور بازگشت به جای خود را به ایشان داد … و به جای خود بازگشتند … [17]
 
باری این بود اصل مطلب و معیار کلی در برخورد با دیگران و ارتباط با خلق، و اکنون برخی از فصول آن:
 

رفتار و برخورد با زیردستان و مردمان عادی

و در مورد معاشرت آن بزرگوار با مردمان عادی و زیردستان، صدوق (ره) به سند خود از ابراهیم بن عباس که سالها در خدمت آن حضرت بوده روایت کرده که گوید:
 
«مَا رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام جَفَا أَحَداً بِکَلَامِهِ قَطُّ وَ مَا رَأَیْتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْهُ وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَة یَقْدِرُ عَلَیْهَا وَ لَا مَدَّ رِجْلَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّکَأَ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ وَ کَانَ علیه السلام إِذَا خَلَا وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَی مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّی الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ …» [18]
 
هیچگاه ندیدم حضرت رضا علیه‌السلام با کسی در سخن خود جفا کند، و ندیدم که سخن کسی را قطع کند تا از گفتار فارغ شود، و ندیدم حاجت هیچ کس را که قدرت بر انجام آن را داشت رد کند، .
 
و هیچ گاه پای خود را در برابر کسی که نشسته بود دراز نمی‌کرد، و در برابر کسی که روبرویش نشسته بود تکیه نمی‌کرد، و هیچ گاه ندیدم یکی از غلامان و بردگان خود را دشنام دهد،.
 
 و هیچ گاه ندیدم آب دهان خود را بیندازد و خنده‌ی قهقهه از او ندیدم بلکه خنده‌اش تبسم بود، و شیوه‌اش چنان بود که چون سفره غذا برای او پهن می‌کردند همه‌ی نوکران و بردگان را سر سفره‌ی خود می‌نشانید حتی دربانان و مهتران و دامپروران را.
 
و در حدیث مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی آمده که هنگامی به امام هشتم علیه‌السلام مهمانی رسد و امام علیه‌السلام شب هنگام در نزد مهمان نشسته و سخن می‌گفتند،:
 
 در این وقت فتیله‌ی چراغ خراب شد و مهمان دست خود را دراز کرد تا فتیله را اصلاح کند، امام علیه‌السلام او را از این کار باز داشته و خود مشغول اصلاح چراغ شده و فرمود:
[
إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْیَافَنَا» [19] ما مردمی هستیم که مهمانان خود را استخدام نمی‌کنیم! (و از آنها کار نمی‌کشیم.
 
و نیز در همان کتاب از یاسر خادم و نادر روایت کرده که گویند: امام رضا علیه‌السلام به ما فرمود:
 
«إِنْ قُمْتُ عَلَی رُءُوسِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَأْکُلُونَ فَلَا تَقُومُوا حَتَّی تَفْرُغُوا وَ لَرُبَّمَا دَعَا بَعْضَنَا فَیُقَالُ هُمْ یَأْکُلُونَ فَیَقُولُ دَعُوهُمْ حَتَّی یَفْرُغُوا» [20]
 
اگر من بر سر شما ایستادم و شما مشغول غذا خوردن هستید بر نخیزید تا آنگاه که از غذا فارغ شوید، و چه بسا بعضی از ما را صدا می‌زد و می‌گفتند: مشغول صرف غذا هستند و امام علیه‌السلام می‌فرمود: بگذارید تا از غذا فارغ شوند.
 

رفتار وبرخورد امام با طاغوت زمان

پذیرفتن ولایتعهدی آن حضرت روی اجبار و اکراه بود، و آن هم مشروط بر این بود که در هیچ امر و نهی و عزل و نصبی دخالت نکند،.
 
 و در هر فرصتی نیز استعفای خود را از آنچه بر آن حضرت تحمیل کرده بودند یعنی ولایتعهدی درخواست می‌کرد، و پیوسته مراقب بود تا حکومت وقت از این ناحیه بهره‌برداری سیاسی به نفع خود ننماید
 
و با این که امام علیه‌السلام خود ولیعهدی مأمون را پذیرفته اما در هر[فرصتی که به دست می‌آمد نظر واقعی خود را در مورد بطلان حکومت و نارضایتی خود را از رژیم حاکم ابراز می‌داشت،.
 
 چنانچه در حدیثی که کلینی (ره) به سندش از حسن انباری روایت کرده آمده است که گوید:چهارده سال پیوسته به امام علیه‌السلام نامه می‌نوشتم و اجازه‌ی پذیرفتن شغلی را در کارهای حکومتی از آن حضرت می‌خواستم،.
 
 و در آخرین نامه‌ی خود شدت احتیاج خود و ترس از خطری که از این ناحیه مرا تهدید می‌کرد به آن حضرت متذکر شدم که نپذیرفتن من موجب شده تا حکومت مرا رافضی بخواند
 
و بالاخره امام علیه‌السلام در پاسخ من نوشت:«… فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ إِذَا وُلِّیتَ عَمِلْتَ فِی عَمَلِکَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ یَصِیرُ أَعْوَانُکَ وَ کُتَّابُکَ أَهْلَ مِلَّتِکَ فَإِذَا صَارَ إِلَیْکَ شَیْ‌ءٌ وَاسَیْتَ بِهِ فُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّی تَکُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ کَانَ ذَا بِذَا وَ إِلَّا فَلا» [21]
 
- اگر تو به راستی می‌دانی که چون متصدی کار شوی در کار خود طبق دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمل خواهی کرد،و
 
 و کمک کاران و نویسندگان تو، از همکیشان تو باشند، که اگر چیزی به تو رسید با مستمندان و نیازمندان مؤمنان مواسات و برادری کنی بدان سان که یکی از ایشان گردی، و کیفر این عمل در برابر آن (کار نیک تو) قرار گیرد انجام ده، وگرنه، نه!.
 

دو حکم متفاوت برای دو همسفر خراسانی

مرحوم شیخ حر عاملی (ره) در وسائل‌الشیعه در باب نماز مسافر و سفر معصیت حدیثی نقل کرده که از آن، همه چیز را می‌توان فهمید،.
 
 و پاسخ همه‌ی سؤالات را در باب پذیرفتن ولیعهدی از طرف امام علیه‌السلام و این که این پذیرش روی اجبار صورت گرفته، می‌دهد و با پذیرفتن آن نظر امام علیه‌السلام درباره‌ی حکومت ظالمانه‌ی مأمون به خوبی روشن می‌شود، و اینک به متن حدیث دقت کنید:
 
«… عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُرَاسَانِیِّ قَالَ: دَخَلَ رَجُلَانِ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام بِخُرَاسَانَ فَسَأَلَاهُ عَنِ التَّقْصِیرِ فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا وَجَبَ عَلَیْکَ التَّقْصِیرُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَنِی وَ قَالَ لِلْآخَرِ وَجَبَ عَلَیْکَ التَّمَامُ لِأَنَّکَ قَصَدْتَ السُّلْطَانَ.» [22]
 
از ابی‌سعید خراسانی روایت شده که گوید: دو نفر مرد در خراسان نزد حضرت رضا علیه‌السلام آمده و از شکسته خواندن نماز از آن حضرت پرسیدند، :
 
امام علیه‌السلام به یکی از آن دو نفر فرمود: بر تو واجب است نمازت را شکسته بخوانی چون تو به منظور دیدن من آمده‌ای، و به آن مرد دیگر فرمود: تو باید نمازت را تمام بخوانی، چون هدف تو دیدار سلطان (یعنی مأمون) بوده است!.
 
یعنی امام علیه‌السلام حکومت مأمون را یک حکومت غاصب و ظالمی می‌داند که حتی سفر کسی را که برای دیدار مأمون به خراسان آمده و احیانا دیدار او کمکی به حکومت وی می‌کند و معاونت بر اثم محسوب [می‌گردد، سفر معصیت دانسته و دستور تمام خواندن نمازش را به او می‌دهد،.
 
 با این که خود به اجبار ولیعهدی مأمون را پذیرفته است، و ظاهرا دقت در این حدیث شریف، ما را از هر گونه توضیح بیشتر بی‌نیاز گرداند.
 

رفتار و برخورد با مستمندان و آرزومندان

در زیارت جامعه کبیره در مورد این خاندان می‌خوانیم: عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ.احسان و کرم همانند دیگر مکارم اخلاقی سجیه و عادت این خانواده‌ی بزرگوار بود.
 
و همان‌گونه که آن شاعر عرب درباره‌ی امام حسین علیه‌السلام گفته: لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ
حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلْقَهْ :هر کس حلقه‌ی در خانه‌ی آنان را حرکت دهد و سر به آستان مقدسشان بنهد ناامید برنگردد.
 

رفتار و برخورد با مرد خراسانی

 در احوالات امام هشتم علیه‌السلام در کافی کلینی آمده که به سندش از یسع بن حمزه روایت کرده که گوید:
در محضر رضا علیه‌السلام نشسته بودم و جمع بسیاری از مردم نزد آن حضرت آمده و از حلال و حرام از آن بزرگوار سؤال می‌کردند،
 
در این وقت مردی گندمگون و بلند قامت بیامد و سلام کرد و گفت: من مردی از دوستان شما و پدران و اجداد شما هستم که از سفر حج باز می‌گردم .
 
و پولم گم شده و چیزی ندارم که به شهر و دیار خود بروم، اگر بتوانی مقداری به من بده تا به شهر خود برسم و پس از رسیدن به شهر خود آن را از طرف شما صدقه خواهم داد چون خود مستحق صدقه نیستم.
 
امام علیه‌السلام به او فرمود: بنشین خدایت رحمت کند، و رو به مردم کرده و به دنباله‌ی گفتگوی خود با آنها ادامه داد تا وقتی که یکی یکی [رفتند.
 
 و جز من و سلیمان جعفری و خیثمه و آن مرد کسی نماند. آنگاه امام علیه‌السلام از ما اجازه گرفته و برخاست و به اندرون خانه رفت و پس از ساعتی پشت در اطاق آمد و دست خود را از بالای در بیرون آورده فرمود:
 
أَیْنَ الْخُرَاسَانِیُّ ؟ - مرد خراسانی کجاست؟ آن مرد برخاسته عرض کرد: من اینجایم! فرمود: این دویست دینار (اشرافی) را بگیر و در خرج راه خود مصرف کن و صدقه هم نده و از اینجا برو که من تو را نبینم و تو هم مرا نبینی؟.
 
و پس از این جریان بیرون آمد.سلیمان جعفری عرض کرد: قربانت گردم! شما احسان و کرم کردی پس چرا روی خود را از این مرد پوشاندی؟ فرمود:
 
مَخَافَةَ أَنْ أَرَی ذُلَّ السُّؤَالِ فِی وَجْهِهِ لِقَضَائِی حَاجَتَهُ أَ مَا سَمِعْتَ حَدِیثَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِینَ حِجَّةً وَ الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَهُ ...» [23]
 
- از ترس آن که خواری سؤال را - به خاطر قضای حاجتش - در چهره‌ی او مشاهده کنم مگر نشنیده‌ای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرماید:
 
کسی که کار نیک را پنهان دارد با هفتاد حج معادل است، و کسی که کار بدی را آشکار سازد خوار و زبون گردد، و گناه در پنهانی مستحق آمرزش است!.
 
و در مناقب ابن شهر آشوب آمده که مردی نزد امام هشتم علیه‌السلام آمد و عرض کرد: أَعْطِنِی عَلَی قَدْرِ مُرُوَّتِکَ قَالَ لَا یَسَعُنِی ذَلِکَ : به من به اندازه کرم و مروت خود عطا کن!
امام علیه‌السلام فرمود:من که قدرت این کار را ندارم!
عرض کرد: «عَلَی قَدْرِ مُرُوَّتِکَ » پس به اندازه کرم و مروت خودم به من عطا فرما! فرمود: «أَمَّا إِذاً فَنَعَمْ» اما این آری!.
 
و سپس به غلام خود فرمود: دویست دینار به این مرد عطا کن! [24] و در همان کتاب آمده که امام هشتم علیه‌السلام در روز عرفه در خراسان تمام دارائی خود را میان مستمندان تقسیم کرد، فضل بن سهل گفت:
این زیان بزرگی بود؟
 
امام علیه‌السلام فرمود: بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ لَا تَعُدَّنَّ مَغْرَماً [مَا] ابْتَعْتَ بِهِ أَجْراً وَ کَرَما» [25] بلکه این غنیمتی بود، چیزی که من بدان وسیله پاداش و کرامت خریداری کردم آن را زیان به حساب نیاور.
 

رفتار و برخورد با شاعران

و در عیون الاخبار آمده که ابونواس شاعر، چهار بیت شعر در مدح آن بزرگوار سروده بود و هنگامی که امام علیه‌السلام از خانه‌ی مأمون بیرون می‌آمد.
 
 و بر استری سوار بود نزد آن بزرگوار آمده و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من چند بیت شعر در مدح شما سروده‌ام و دوست دارم آن را از من بشنوی! فرمود: بگو، ابونواس این چهار بیت را خواند:
 
مُطَهَّرُونَ نَقِیَّاتٌ ثِیَابُهُمْ
تَجْرِی الصَّلَاةُ عَلَیْهِمْ أَیْنَمَا ذُکِرُوا
مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَوِیّاً حِینَ تَنْسُبُهُ
فَمَا لَهُ فِی قَدِیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرٌ
فَاللَّهُ لَمَّا بَرَأَ خَلْقاً فَأَتْقَنَهُ
صَفَّاکُمْ وَ اصْطَفَاکُمْ أَیُّهَا الْبَشَرُ
فَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَی وَ عِنْدَکُمْ
عِلْمُ الْکِتَابِ وَ مَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَر
امام علیه‌السلام او را تشویق و تحسین کرده آنگاه به غلام خود فرمود:
 
«هَلْ مَعَکَ مِنْ نَفَقَتِنَا شَیْ‌ءٌ »؟ آیا از خرجی ما چیزی با تو هست؟
 
عرض کرد: سیصد درهم! فرمود: آن را به این مرد بده، سپس فرمود: گویا آن را اندک پنداشتی!؟ آنگاه فرمود: ای غلام این استر را هم برای او ببر! [26]
 
و به شاعران دیگر گاهی تا ده هزار درهم از درهم‌های مسکوک به نام آن بزرگوار صله و جایزه می‌داد، و داستان پیراهنی که با ده هزار درهم به دعبل خزاعی داد و فرمود: در این پیراهن در هزار شب هزار رکعت نماز خوانده‌ام و هزار ختم قرآن در آن کرده‌ام [27] معروف است!.
  

رفتار و برخورد امام نسبت به دوستان

رفتار امام با جنازه ی شیعیان
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از موسی بن سیار روایت کرده که گوید:به همراه حضرت رضا علیه‌السلام بودم و در نزدیکی‌های دیوارهای طوس رسیده بودیم.
 
 که صدا و شیونی شنیدیم و به دنبال آن شیون رفتیم و در آنجا جنازه‌ای را دیدم، در این وقت مشاهده کردم که مولایم از اسب پیاده شد.
 
 و به سوی جنازه رفت و آن را برداشته و هم چون فرزندی که مادر را در برمی‌گیرد آن جنازه را در بر گرفت سپس رو به من کرده فرمود: مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةَ وَلِیٍّ مِنْ أَوْلِیَائِنَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ لَا ذَنْبَ عَلَیْهِ .
کسی که جنازه‌ی دوستی از دوستان ما را تشییع کند از گناهان خود پاک گردد مانند روزی که از مادر متولد شده.
 
و سپس به دنبال جنازه تا لب قبر آمد آنگاه مردم را از کنار جنازه به یک سو زد و نزدیک آمد تا به کنار میت رسید و سپس دست مبارک خود را روی سینه‌ی میت گذارد و فرمود:
 
یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَلَا خَوْفَ عَلَیْکَ بَعْدَ هَذِهِ السَّاعَةِ »ای فلانی مژده گیر به بهشت که از این ساعت دیگر خوف و ترسی بر تو نیست.
 
من عرض کردم: قربانت گردم! آیا این مرد را می‌شناختی! اینجا سرزمینی است که پیش از این قدم در آن نگذارده‌ای؟ فرمود:
 
یَا مُوسَی بْنَ سَیَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَیْنَا أَعْمَالُ شِیعَتِنَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَمَا کَانَ مِنَ التَّقْصِیرِ فِی أَعْمَالِهِمْ سَأَلْنَا اللَّهَ تَعَالَی الصَّفْحَ لِصَاحِبِهِ وَ مَا کَانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَأَلْنَا [اللَّهَ] الشُّکْرَ لِصَاحِبِه [28]
 
- ای موسی بن سیار مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما را هر صبح و شام بر ما عرضه می‌کنند، پس هر تقصیری که در کارهای آنها باشد ما از خدا می‌خواهیم که از آن بگذرد، و آنچه کارهای والا و نیک باشد ما سپاس و تقدیر صاحب آن کار را در خواست می‌کنیم!.
 
رفتار و برخورد با دوستان بدهکار
و در حدیثی که شیخ مفید (ره) به سندش از غفاری روایت کرده وی گوید: مردی از خاندان ابی رافع آزاد شده‌ی رسول خدا از من طلبی داشت و مرتبا از من مطالبه می‌کرد.
 
و مرا تحت فشار قرار داده بود، من که چنان دیدم روزی از روزهای ماه رمضان نماز صبح را در مسجد مدینه خواندم.
 
 و به قصد زیارت حضرت رضا علیه‌السلام و استمداد از آن بزرگوار - که در «عریض» چند فرسخی مدینه سکونت داشت - بدان سو حرکت کردم، و چون به نزدیک در خانه‌ی آن حضرت رسیدم او را که بر الاغی سوار بود و پیراهن و عبائی در تن داشت مشاهده کردم که بیرون می‌آید.
 
و چون او را دیدم شرم و حیا مرا گرفت (و چیزی نگفتم) امام علیه‌السلام که به من رسید ایستاد و نگاهی به من کرد، من سلام کردم و عرض کردم: فلانی که یکی از دوستان شما است،.
 
طلبی از من دارد، و به خدا سوگند نام مرا بر سر زبانها انداخته و مرا رسوا کرده (از بس که از من مطالبه کرده است)؟.
 
و من با این گفتار پیش خود فکر کردم که امام علیه‌السلام به آن مرد طلبکار دستور می‌دهد از مطالبه خودداری کند، و به خدا سوگند نه گفتم طلب او چقدر است، و نه چیزی دیگری گفتم!.
 
امام علیه‌السلام به من دستور داد بنشینم تا برگردد.من در حالی که روزه بودم همچنان نشستم تا هنگام مغرب و نماز مغرب را نیز خواندم و دیگر دلم گرفته بود.
 
و خواستم برگردم که دیدم آن حضرت پیدا شد و مردم دورش را گرفته‌اند و جمعی از مسکینان و سائلان
هم سر راهش نشسته بودند و امام علیه‌السلام به آنها صدقه می‌داد و احسان می‌کرد و هم چنان آمد تا وارد خانه شد و طولی نکشید که بیرون آمده و مرا به درون خانه دعوت نمود،.
 
من برخاسته و به درون خانه رفتم و نزد آن حضرت نشستم، و از این مسیب امیر مدینه برای او شروع به سخن کردم، .
 
و زیاد می‌شد که من از ابن مسیب برای آن حضرت سخن می‌گفتم، و چو سخنم تمام شد، امام علیه‌السلام فرمود: گمان دارم افطار نکرده‌ای؟
عرض کردم: نه، امام علیه‌السلام ظرف غذائی طلبید و پیش من گذارد و من با غلامان خوردیم، و چون فارغ شدیم فرمود:
 
این تشک را بلند کن و هر چه که در زیر آن است بردار، من تشک را بلند کردم و دینار هائی را در زیر آن دیدم آنها را برداشته و در جیب آستینم نهادم،.
 
 و سپس چهار تن از غلامان خود را مأمور کرد تا همراه من بیایند و مرا به خانه‌ام برسانند، من عرض کردم: قربانت گردم! شب‌گردان ابن مسیب اطراف شهر می‌گردند و من خوش ندارم مرا به همراه غلامان شما ببینند!.
 
امام علیه‌السلام به غلامان دستور داد همراه من بیایند تا هر کجا که من گفتم باز گردند و آنها همین کار را کردند، تا من نزدیک شهر رسیدم و به آنها گفتم بازگشتند، و خود به خانه آمدم و چراغ را خواستم و دینارها را شمردم دیدم چهل و هشت دینار است .
 
و طلبی که آن مرد از من داشت بیست و هشت دینار بود، و در میان دینارها دیناری را دیدم که برق می‌زد و می‌درخشید، از آن دینار خوشم آمد، آن را برداشته و نزدیک چراغ بردم دیدم به خط خوانا و آشکار روی آن نقش شده:
 
حَقُّ الرَّجُلِ عَلَیْکَ ثَمَانِیَةٌ وَ عِشْرُونَ دِینَاراً وَ مَا بَقِیَ فَهُوَ لَکَ :طلب این مرد از تو بیست و هشت دینار است و بقیه مال خودت!.
 
و به خدا سوگند من به آن حضرت مقدار طلب آن مرد را نگفته بودم [29]
 
 پی نوشت:
1.سوره حجرات، آیه ۱۳.
2. ‏محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (اسلامیه) (دار الکتب الإسلامیة: تهران، ۱۳۶۳)، ج ۸, ج ۲۳۰, حدیث ۲۹۶.
3. سوره قلم، آیه ۴.
4. سوره آل‌عمران، آیه ۱۵۹.
5. ‏محمد تقی مصباح یزدی و محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحار الأنوار (دار إحیاء التراث العربی: بیروت، ۱۳۶۸)، ج ۹۹, ۵۵.
6. ‏کلینی، الکافی (اسلامیه)، ج ۲، ۷۷، حدیث ۹.
7. ‏مصباح یزدی و مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۹، ۱۷۶.
8.‏فضل بن حسن طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى (دار الکتب الإسلامیة: تهران، بی‌تا)، ۳۲۸.
9. ‏احمد بن محمد برقی، المحاسن (دار الکتب الإسلامیة: قم، بی‌تا)، ج ۲, ۶۰۱.
10. ‏حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق (الشریف الرضی: قم، ۱۳۷۰)، ۳۱۹.
11. نهج الفصاحه ص 191.
12. خصال صدوق ص 125. ابواب الثلاثه.
13. عادت تو در برابر بدکاران است.
14. خیر تو به سوی ما سرازیر است و شر ما به سوی تو روان.
15. بحارالانوار ج 49 صفحات 127-126.
16. کشف الغمه ج 3 صفحات 74-73.
17. عیون الاخبار ج 2 صفحات 172 -167.
18. عیون الاخبار ج 2 ص 184.
19. کافی ج 6 ص 283.
20. کافی ج 6 ص 298.
21. کافی ج 5 ص 111.
22. وسائل‌الشیعه ج 3- ط جدید - ص 510.
23. کافی ج 4 ص 24.
24. مناقب ج 1 ص 360.
25. مناقب ج 1 ص 361.
26. عیون الاخبار ج 2 ص 143.
27.بحارالانوار ج 49 ص 238.
28. مناقب ج 4 ص 341.
29. بحارالانوار ج 49 صفحات 98-97.
 
منابع:
هاشم رسولی محلاتی ، جنبه‏های اخلاقی و سیره‏های عملی حضرت رضا علیه السلام، ‏ مشهد: کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، انتشارات، ۱۴۰۴ ق = ۱۳۶۲.
https://www.balagh.ir/content/17851
https://borna.news/fa/news/487998
https://hajj.ir/fa/101225


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.